سلام دوست عزيز
وبلاگ « راز اشک » با شعر « آفتابدر حجاب- 1» به روز شد در انتظار حضور گرم و صميمانه شما هستم .
پيامبر دستش را لا به لاي موهاي تو فرو برد، تو را سخت تر به سينه فشرد، با لبهايش موهايت را نوازش کرد و بوسيد و گفت: حرف بزن زينبم! عزيز دلم! حرف بزن! تو همچنان گريه مي کردي.
سلام فريباي عزيز
باز هم ممنون از حكايات زيبايي كه نوشتي
ضمنا پاسخ سوالت را به صندوق پارسي يار شما ارسال كردم