شعری از شهید محمد رضا آقاسی
ظهور نور
آمد گه شادمانی ای مردم
آن وعده آسمانی ای مردم
ای زنده دلان ظهور نزدیک است
هنگام ظهور نور نزدیک است
آن ماه به چاه رفته باز آید
قائم به اقامه نماز آید
او کیست همان که عدل و میزان است
کوبنده کل دین ستیزان است
او کیست همانکه سخت می تازد
تاکفر و نفاق را براندازد
ای امت سر فراز مرگ آگاه
خون خواه حسین میرسد از راه
مهدی نظری به ما عنایت کن
مارا به صراط خود هدایت کن
ای مرهم زخم بال جانبازان
در هم شکننده زبان بازان
از ذکر لب تو کام میگیرم
با یاد تو التیام می گیرم
مهدی اگر از منتظرانت بودیم
چون دیده نرگس نگرانت بودیم
با این همه رو سیاهی و سنگ دلی
ای کاش که از همسفرانت بودیم
کو سیصد و سیزده جوانمرد
تا مهدی منتظر در آید
کو دیده منتظر که مهدی
از چهره نقاب بر گشاید
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چونان نماند و چنین نیزهم نخواهد ماند
بیا سپیده صادق , بیا حضور سحر
که می چکد زغمت از دو دیده خون جگر
از آن شبی که شرار تو غمگسار من است
سپند سوخته دل نام مستعار من است
بیا که می شود از چشمت استعاره گرفت
ز آسمان نگاهت گل ستاره گرفت
بیا بیا که عقابان قفس گرفتارند
تمام آینه ها داغدار زنگارند
بیا که جهان بی تو عرصه تنفس نیست
مجال دیدن آفاق و سیر انفس نیست
حضور آب ز کام تو وام می گیرد
لب عطش ز لبت التیام می گیرد
هجوم عطر بهار از کف تو می جوشد
بیا که باغ به دست تو سبز می پوشد