کندوکاو درباره مخالفان، نشان مى دهد سواى مستکبران که در سر لوحه قهر سپاه مهدى(ع)قرار دارند، بیشترین کارشکنى ها از جانب کسانى است که ادعاى موافقت با امام دارند و خود را از منتظران حضرت(ع)مى دانند . اینان، امام را نه به خاطر پیاده کردن اسلام اصیل، بلکه براى همراه کردن امام با آرزوها و هوس هاى خود مى خواهند. پس از پیوستن به امام، چون کارها را بر وفق مراد خود نمى بینند و ناچارند از منافع نامشروع خود درگذرند، به توجیه اهداف خود روى مى آورند و با سلاح دین و مذهب به جنگ امام مى روندکه به فرموده امام صادق (ع)چه بسیار ازکسانى که ادعاى پیروی او را دارند، ولى پس از ظهور حضرت، از او روى مى گردانند. (1)این جا به برخى از این افراد یاگروه ها اشاره مى کنیم:
1.راحت طلبان : راحت طلبى ریشه در خودپرستى دارد و خودخواهى منشأ همه مفاسد است . جمعى از مسلمانان مکه، پیش از هجرت به مدینه، خدمت پیامبر(ص)رسیده ابراز مى داشتند: مورد آزار دشمنانیم، اگر اجازه دهى با دشمنان مى جنگیم . پیامبر(ص) فرمود: اکنون مأمور به مبارزه نیستیم. دست نگه دارید. نماز بخوانید و زکات بدهید . پس از هجرت به مدینه و ایجاد آرامش نسبى در آن شهر، پس از آن که دستور جهاد نازل گشت، زبان به اعتراض گشودند که خدایا، چرا فرمان نبرد دادى و آن را مدتى به تأخیر نینداختى. قرآن، ریشه ترس و وحشت آنان را راحت طلبى مى شمرد و مردم را نسبت به فرجام آن هشدار مى دهد. (2)امام خمینى (ره)در طرز تفکر راحت طلبان مى گوید: مى گویند: اگر حضرت صاحب، خودشان مقتضى مى دانند، براى جهاد و مبارزه تشربف بیاورند، من که دلم براى اسلام بیشتر از آن حضرت نسوخته است و حضرت هم که این ها را مى بیند، خودشان بیایند، چرا من این کار را بکنم....(3)امام صادق(ع)مى فرمایند اگر شما براى یارى ما دعوت شدید، خواهید گفت: ما در تقیه هستیم و نمى توانیم شما را یارى دهیم.... (4)
2. جمود اندیشان : همیشه ظاهرگرایان از مهم ترین موانع احیاى دین و تحولات اجتماعى بوده اند. کسانى که به باطن و روح دین توجه نکرده و افق درک شان فراتراز پوست و قالب را نمى نگرد، لذا موجب مى شودکه در زمان هاى حساس، تکلیف را نشناسند و به رویارویى پیامبر و امامان (ع)کشانده شوند . در جریان نزول آیه روزه و نماز مسافر، پیامبر(ص)در سفر، دستور افطار دادند و خود روزه گشودند، ولى گروهى که به خیال مقدس مأبانه خود، هر سختى ثواب دارد، به روزه ادامه دادند. پیامبر با آنان برخورد کردو به ایشان لقب گناهکار داد(5)
امام صادق(ع)مى فرماید: آزردگى هایى که مهدى ما از روى نادانان روزگار خود متحمل مى شود، بیش از زحماتى است که به پیامبر از جاهلان زمان خود وارد شده . گفتم: چگونه؟ فرمود: پیامبر در زمانى برانگیخته شد که مردم، سنگ و درخت و چوب مى پرستیدند. قائم، آن گاه که قیام کند، مردم علیه او قرآن را تاویل مى کنند(6)
3 کافران ومنافقان :دو چهرگان که آینده خود را در خطر مى بینند، با پخش شایعه و همکارى با گروه هاى معارض، دشمنى خود را آشکار مى کنند . در مناطق مرزى، با دشمنان خارجى همدست مى شوند و در مرکز خلافت کوفه آشکارا با امام مى جنگند. حضرت پس از درهم شکستن مقاومت مخالفان، پیروزمندانه واردکوفه مى شود و منافقان را در ردیف سایر فرقه هاى منحرفِ نافرمان از میان بر مى دارد. (7)
1. میزان الحکمة رى شهرى ج 1 ص 292.
2. تفسیر قمی على بن ابراهیم قمی ج1 ص 44 1 ذیل آیه 71 سوره نساء
3.امام و روحانیت، مجموعه دیدگاه ها و سخنان امام درباره روحانیت ص 206.
4. وسائل الشیعه ج 11 ص 483
5. تفسیر نور الثقلین ج1
6.غیبة نعمانى
7. بحار الانوار ج 52 ص 388
زنبور عسل آمد خدمت پیامبر(ص) و گفت:یا رسول الله!من مقداری عسل تهیه کرده ام وصی خود امیرالمومنین(ع) را بفرستید بیاورد.پیامبر اکرم(ص) به زنبور عسل فرمودند:شما روی گل ها و گیاهان تلخ می نشینید؟ گفت:بله یا رسول الله.پیامبر(ص) فرمودند:شما با اینکه از گل ها و گیاهان تلخ استفاده می کنید چگونه گیاهان و گل های تلخ تبدیل به عسل شیرین می شود؟ زنبور گفت:خدا ذکری به ما یاد داده است که وقتی آن ذکر را بر زبان جاری می کنیم آن تلخی تبدیل به شیرینی و عسل می شود.پیامبر(ص) فرمودند:آن ذکر چیست؟ زنبور گفت:صلوات بر محمد و آل محمد.
برگرفته از کتاب 14 گفتار حسین گنجی
روایتی است از شخصی به نام ابوعبداللهمُعلیبن خنیس که علامه نوری(ره) چنین معرفیاش میکند: «مُعلی از اولیا خدا و اهل بهشت بود. امام صادق(ع) او را دوست داشتند و وکیل مخارج خانه خود قرار داده بودند».
مُعلی میگوید: « روزی خدمت امام صادق(ع) مشرف شدم، امام فرمودند:‹آیا میدانی امروز چه روزی است؟› عرض کردم یابنرسولالله امروز را عجم بزرگ میدارند و برای یکدیگر هدیه میفرستند. امام (ع) فرمود: ‹به بیت عتیق (کعبه) سوگند می خورم که نوروز از قدیم بوده، آیا میخواهی که تاریخ آن را برایت بگویم؟ عرض کردم خیلی مشتاقم بشنوم. فرمود: نوروز روزی است که خداوند آن روز از بندگانش در عالم ذرع پیمان گرفت که او را بپرستند و شرک نورزند و به پیامبران و اولیا آنها ایمان بیاورند و آن نخستین روزی است که زمین خلق شد و حیات به وجود آمد.همچنین روزی است که کشتی حضرت نوح(ع) بر سرزمینی به نام جُود مینشیند. و روزی است که حضرت ابراهیم(ع) بتها را شکست. در همین روز جبرائیل بر پیامبر(ص) نازل شد. باز در این روز پیامبر(ص)، علی(ع) را به دوش گرفت و بلند کرد تا بتهای قریش را از فراز کعبه فرو ریخت و خُرد کرد. و نیز روزی است که پیامبر(ص) به اصحابش در حَجهُالوداع دستور داد که با علی بیعت کـرده ولایت او را قبول کنند. همچنین نوروز روزی است که امیرالمومنین(ع) و وَلاه ظاهر میشوند و در این روز بر دَجال پیروز میشوند و او را در کناسه کوفه به
دارمیزنند›».
در ادامه امام صادق(ع) به مُعلی فرمود: «در روز نوروز، پاکیزهترین لباس خود را بپوش و با بهترین عطر خود را معطر نما و این روز را روزه بگیر و بعد از نوافل ظهر و عصر، چهاررکعت با دوسلام نماز بخوان».
بعضیها انتظار فرج را به این می دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان- سلام الله علیه- را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند. بلکه بعضی از آنها را که من سابقاً می شناختم بسیار مرد صالحی بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری هم داشت و منتظر حضرت صاحب - سلام الله علیه- بود. اینها به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می کردند و نهی از منکر هم می کردند و امر به معروف هم می کردند.
یک دسته دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه می گذرد، بر ملت ها چه می گذرد،به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیف های خودمان را عمل می کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاءالله، درست می کنند؛ دیگر ما تکلیفی نداریم. تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کاری به کار آنچه در دنیا می گذرد یا در مملکت خودمان می گذرد، نداشته باشیم. اینها هم یک دسته ای، مردمی بودند که صالح بودند.
یک دسته ای می گفتند که خوب، باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند؛ گناه ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.
یک دسته ای از این بالاتر بودند، می گفتند: باید دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت - سلام الله علیه- تشریف بیاورند. این هم یک دسته ای بودند که البته در بین این دسته، منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می زدند.
یک دسته دیگری بودند که می گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است وبرخلاف اسلام است.
اینی که هست این است که حضرت عالم را پر می کند از عدالت؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.
کسی که می گوید حکومت لازم نیست، معنایش این است که هرج و مرج باشد همه هم را بکُشند؛ همه به هم ظلم بکنند برای اینکه حضرت بیاید. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، آن طور فساد پر می کند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. خوب، آنها از خدا می خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروی، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازی دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توی مسجدهایتان بایستید نماز بخوایند! چه کار دارید به این کارها؟ اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود و هر حکومتی، خیال کردند که هر حکومتی باشد این برخلاف انتظار فرج است. اینها نمی فهمند چی دارند می گویند. اینها تزریق کرده اند بهشان که این حرفها را بزنند. البته آن پر کردن دنیا را از عدالت، آن را ما نمی توانیم پر بکنیم. اگر می توانستیم، می کردیم، اما چون نمی توانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الآن عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم. باید بگیریم؛ تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن است، تکلیف ما این است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمی توانیم بکنیم؛ چون نمی توانیم بکنیم، باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت-سلام الله علیه – در هر صورت، این مصیبتهایی که هست که به مسلمانها وارد شده است و سیاستهای خارجی دامن بهش زده اند، برای چاپیدن اینها و برای از بین بردن عزت مسلیمن است .شاید الآن هم بسیاری باور بکنند که نه، حکومت نباید باشد، زمان حضرت صاحب باید بیاید حکومت. و هر حکومتی در غیر زمان حضرت صاحب، باطل است؛ یعنی، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بیاید درستش کند! ما درستش می کنیم تا حضرت بیاید.
برگرفته از صحیفه امام خمینی(ره) ج 21 ص 13
هـدف مـهـم و اصـلى مـخـتـار از قیامش غیر از خونخواهى امام حسین(علیه السلام) و شهداى کربلا و دفاع از اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) نبود. براى اثبات این مطلب و درک فلسفه قیام مختار، به طور خلاصه، ادلّه ذیل بیان مىشود:
1- مختار در ملاقات با سران شیعه در کوفه، هدف دعوت و قیام خود را چنین بیان مىکرد:
همانا (محمد حنفیّه) فرزند على، وصى و جانشین پیامبر، مرا به عنوان امین و وزیر و فرمانده بـه سـوى شما فرستاده و به من دستـور داده است تا کـسـانى که ریختـن خون حسین را حـلال دانـسـتـنـد بـه قتل برسانم و به خـونخـواهـى اهـل بیتش و دفاع از ضعفا قیام کنم. پس شما نخستین گروهى باشید که به نداى من پاسخ مثبت مىدهید.(1)
2- در مـوضـعـى دیـگـر چـنـیـن گـفـت: "مـن بـراى اقـامـه شـعـار اهـل بـیـت و زنـده کـردن مـرام آنـان و گـرفـتـن انـتـقـام خـون شـهـیـدان بـه سـوى شـمـا آمـدهام."(2)
3- هـنـگـامـى کـه در زنـدان بـود، مـىگـفـت: "بـه خـدا سـوگـند، هر ستمگرى را خواهم کشت و دلهاى مؤمنان را شاد خواهم کرد و انتقام خون(فرزندان)پیامبر(صلی الله علیه و آله) را خواهم گرفت و مرگ و زوال دنیا هم نمىتواند مانع من شود."(3)
4- وى نـامـهاى مـحـرمـانـه از زنـدان بـراى تـوّابـیـن فـرسـتـاد و ضـمـن تـجـلیـل از حـرکـت انقلابى آنان، بشارت داد که "من به زودى به اذن خدا، از زندان آزاد خواهم شد و دشمنان شما را از دم تیغ خواهم گذراند و نابودشان خواهم کرد."(4)
5- در ملاقات نمایندگان شیعیان عراق با محمد حنفیّه و امام سجاد(علیه السلام) در حجاز، آنان اظهار داشتند که مختار ما را به خونخواهى شما دعوت کرده است. امام و محمد حنفیّه در پاسخ آنان، اظهار داشتند که ما خواهان این کاریم و بر مردم واجب است او را یارى دهند.(5)
6- در بـازگـشت سران شیعه از مدینه به کوفه، مختار در جمع آنان اعلام داشت: "مرا در جنگ با قاتلان اهل بیت و خونخواهى حسین(علیه السلام) یارى دهید."(6)
7- مـخـتار به ابن غرق گفت: "به مردم بگو: هدف مختار و گروهى از مسلمانان، که قیام کردهانـد، خـونخواهى شهید مظلوم و کشته شده کربلا، حسین سرور مسلمین و فرزند دختر پیامبر سیّد مرسلین مىباشد.(7)
8- در دیـدار مـحـرمـانه سران شیعه با ابراهیم اشتر و دعوت از او براى یارى مختار، یزید بن انس اظهار داشت: "ما تو را به کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خونخواهى اهل بیت او و دفاع از ضعفا و مظلومان دعوت مىکنیم."(8)
9- در نـامـه ابـن حـنـفـیـّه بـه ابراهیم اشتر آمده است: مختار، امین و وزیر و منتخب من است و به او دسـتـور دادهام با دشمنانم وارد نبرد شود و به خونخواهى ما برخیزد، خود و طایفه و پیروانت او را یارى کنید.(9)
10- مختار در مراسم بیعت مردم کوفه با او گفت: "بیعت مىکنید با من بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبرش و خونخواهى اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله)." (10)
11- شعار قیام مختار "یا لثارات الحسین" بود.(11)
استاد سیدجعفر شهیدى(ره) نیز در این باره مىگوید:
«... از نو قتلگاه، بلکه قتلگاههاى دیگرى به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاکان و عـزیزان خدا نبودند، دژخیمهایى بودند که دستهایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.
امروز وقتى ما داستان کشتار مختار، پسر ابى عبیده ثقفى را مىخوانیم، اگر سرى به کتابهـاى حـقـوقـى زده بـاشـیـم، مـمکن است چنان انتقامى را تا حدى خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان کردند؟ یکى را چون گوسفند سر بریدند و یکى را شکم پاره کردند و دیگرى که تیرى به فـرزنـدى از فرزندان حسین(علیه السلام) افکنده و آن جوان که دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانى او را شکافته بود، همان کیفر دادند، دیگرى را در دیگ روغن جوشان افکندند و دست و پاى آن یکى را بـه زمـیـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روى آن گـذراندند، چنانکه نوشتهاند، تنها یکجا دویست و چـهـل و هـشـت تن را، که در قتل حسین و یاران او شریک بودند، طعم اینگونه کیفرها چشاندند؛ ما ایـن داسـتـانهـا را مـىخـوانیم و در آن نوعى قساوت مىبینیم، اما باید دانست که قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره کردار پیشینیان درست نیست.
شمر، عبیدالله بن زیاد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولى، سنان و دهها تن از سران لشکر کـوفـه کیفرها دیدند، اما تاریخ به همین جا بسنده نکرد و این آخرین انقلاب و آخرین انتقام نبود.»(12)
ایـن، تـازه عذاب دنیوى آن نابکاران از خدا بی خبر بود و عذاب اخروى، که جلوهاى کامل از قهر الهى را به نمایش مىگذارد، بسیار افزونتر و کوبندهتر از اینها است .
«فَسیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(13)
و به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السلام):
« یَومُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِم اَشَدُّ من یَوْمِ الظّالِم عَلَى الْمَظْلومِ؛ روز ستمدیده بر ستمکار سختتر است از، روز ستمکار بر ستمدیده.(14)
پینوشتها:
1- تاریخ طبرى، ج 5، ص 580؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.
2- البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 8، ص 270.
3- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
4- تاریخ طبرى، ج 6، ص 7؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 211
5- بحارالانوار، ج 45، ص 365.
6- تاریخ طبرى، ج 6، ص 15؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.
7- همان، ج 4، ص 170.
8- تاریخ طبرى، ج 6، ص 15؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.
9- انساب الاشراف، ج 6، ص 386؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 16؛ بحارالانوار، ج 45، ص 364- 365.
10- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 226.
11- تاریخ طبرى، ج 6، ص 20؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 218-210
12- پس از پنجاه سال پژوهشى تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه السلام)، سید جعفر شهیدى، ص 193ـ 194.
13- شعراء، آیه 227.
14- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، ص 401، قصار 241
الف: حضور پنجاه زن در بین یاران امام
اولین گروه از زنانى که به محضر امام زمان مى شتابند آنهایند که در آن ایام مى زیسته اند و همانند دیگر یاران امام (علیه السلام) به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام (علیه السلام) مى رساند. در این باره دو روایت وجود دارد:
روایت اول: امّ سلمه ضمن حدیثى درباره علایم ظهور، از پیامبر روایت کرده است که فرمود: «یعوذ عائذ من الحرم فیجتمع الناس الیه کالطیر الواردة المتفرقة حتى یجتمع الیه ثلاث مأة و اربعة عشر رجلاً فیه نسوة فیظهر على کل جبار و ابن جبار …» (1)
یعنى: در آن هنگام پناهنده اى به حرم امن الهى پناه مى آورد و مردم همانند کبوترانى که از چهار سمت به یک سو هجوم مى برند به سوى او جمع مى شوند تا اینکه در نزد آن حضرت سیصد و چهارده نفر گرد آمده که برخى از آنان زن مى باشند که بر هر جبار و جبار زاده اى پیروز مى شود .(2)
روایت دوم: جابر بن یزید جعفى، ضمن حدیث مفصلى از امام باقر (علیه السلام) در بیان برخى نشانه هاى ظهور نقل کرده که: «و یجیىء و الله ثلاث مأة و بضعة عشر رجلاً فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکة على غیر میعاد قزعاً کقزع الحزیف یتبع بعضهم و هى الآیة التى قال الله اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعاً ان الله على کل شىء قدیر …» (3)
به خدا سوگند، سیصد و سیزده نفر مى آیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلى در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد. این است معناى آیه شریفه: هر جا باشید خداوند همه شما را حاضر مى کند. زیرا او بر هر کارى توانا است.
ب: زنان آسمانى
دسته دوم چهارصد بانوى برگزیده هستند که خداوند براى حکومت جهانى حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) در آسمان ذخیره کرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عیسى (علیه السلام) به زمین مى آیند.
ابو هریره از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که: «ینزل عیسى بن مریم على ثمان مأة رجل و اربع مائة امرأة خیار من على الارض و أصلح من مضى» (4)
عیسى بن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایسته ترین افراد روى زمین فرود خواهد آمد.
در اینکه این زنان از امتهاى پیشین هستند یا امت اسلامى زمان پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و معصومین (علیه السلام) هستند یا از دورانهاى مختلف، و از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده اند و براى عهده دارى منصبى در حکومت حضرت مى آیند یا براى مسایل دیگر؟ اینها پرسش هایى است که این حدیث از آن چیزى نمى گوید.
ج: رجعت زنان
سومین گروه از یاوران حضرت بقیة الله (عجل الله فرجه) زنانى هستند که خداوند به برکت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود. این گروه دو دسته اند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى دیگر فقط از آمدنشان سخن به میان آمده است.یکى از عقاید مسلـّم شیعه این است که همزمان با ظهور مهدى آل محمد (عجل الله فرجه) برخى از پیامبران مانند حضرت خاتم الانبیاء و معصومین (علیهم السلام) همانند امیر مؤمنان (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و برخى از مؤمنان حقیقى و پیروان اهل بیت به اذن پروردگار زنده خواهند شد و بار دیگر به دنیا باز مى گردند. بازگشت این عده نه تنها غیر ممکن نیست بلکه از نظر قرآن کریم این پدیده امرى مسلـّم است که آیات متعددى از آن سخن گفته است. در سوره بقره مى خوانیم:
آیا ندیدى جمعیتى را که از ترس مرگ از خانه هاى خود فرار کردند و آنان هزاران نفر بودند! خداوند به آنها گفت بمیرید. سپس خدا آنها را زنده کرد و ماجراى زندگى دوباره آنها را درس عبرتى براىآیندگان قرار داد …» (5)
همچنین قرآن کریم در آیه اى دیگر مى فرماید: یا همانند کسى که از کنار یک آبادى (ویران شده) عبور کرد، در حالى که دیوارهاى آن به روى سقفها فرو ریخته بود و (اجساد و استخوان هاى اهل آن در هر سو پراکنده بود. او با خود) گفت: چگونه خداوند آنها را پس از مرگ زنده مى کند! (در این هنگام) خدا او را یکصد سال میراند، سپس زنده کرد و به او گفت: چه قدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز یا بخشى از یک روز. فرمود: نه بلکه یکصد سال درنگ کردى. نگاه کن به غذا و نوشیدنى خود (که همراه داشتى و با گذشت سالها) هیچ گونه تغییر نیافته است؛ ولى به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشى شده است. این زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمینان خاطر تو است و هم) براى اینکه تو را نشانه براى مردم قرار دهیم. اکنون به استخوان هاى مرکب خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند مى دهیم و گوشت بر آن مى رویانیم. هنگامى که این حقایق بر او آشکار شد، گفت: مى دانم خدا بر هر کارى توانا است .(6)
سید مرتضى علم الهدى در این باره مى نویسد: علت اینکه شیعه عقیده دارد که خداوند در موقع ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) برخى از مردگان را زنده مى گرداند این است که به ثواب یارى امام زمان نایل شوند و دولت حق آل محمد را که در انتظار آن بوده اند از نزدیک شاهد باشند و تا انتقام عده اى از ظالمان را به چشم ببینند و از ظهور حق و اعتلاى کلمه توحید لذت ببرند.(7)
در منابع معتبر اسلامى نام سیزده زن یاد مى شود که به هنگام ظهور قائم آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بیماران خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامة، از مفضل بن عمر نقل کرده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: همراه قائم (آل محمد صلى الله علیه وآله وسلم) سیزده زن خواهند بود. گفتم آنها را براى چه کارى مى خواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بیماران را به عهده خواهند گرفت. عرض کردم: نام آنها را بفرمایید.
فرموده: قنواء، دختر رشید هجرى، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه، مادر عمار یاسر، زبیده امّ خالد احمسیّه، امّ سعید حنفیه، صیانه ماشطه، امّ خالد جهنّیه(8)
د ـ بانوان منتظر
چهارمین گروه یاوران امام زمان، بانوان پرهیزکارى هستند که پیش از ظهور بقیة الله رحلت کرده اند. به ایشان گفته مى شود امام تو ظاهر گشته است، اگر مایلى مى توانى حضور داشته باشى. آنان نیز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.
رجعت زنان مربوط به گروه خاصى نیست و هر بانویى خود را با خواسته ها و شرایط زندگى در حکومت مهدى آل محمد (عجل الله فرجه) تطبیق دهد ممکن است در آینده از رحمت خداوندى بهره مند گشته، براى یارى امام زنده شود. یکى از آن شرایط خواندن دعاى عهد است که در فرد، نوعى آمادگى براى پذیرش حکومت آخرین ذخیره الهى ایجاد مى کند. به فرموده امام صادق (علیه السلام): هر که چهل صبح دعاى عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر هم پیش از ظهور آن حضرت از دنیا برود خداوند او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد (9)
1.مجمع الزوائد، ج 7، ص 315؛ معجم احادیث الامام المهدى، ج 1، ص 500.
2.همان
3.بحار الانوار، ج 52، ص 223
4.معجم الامام المهدى، ج 1، ص 534؛ به نقل از فردوس الاخبار، ج 5، ص 515
5.سوره بقره، آیه 243.
6.سوره بقره، آیه 259
7.سفینة البحار، ج 1، ص 511
8.دلائل الامامة، ص 260
9.سفینة البحار، ج 2 ، ص
سفر سرخ
دشت پر از ناله و فریاد بود
سلسله بر گردن سجاد بود
فصل عزا آمد و دل غم گرفت
خیمه ی دل بوی محرم گرفت
زهره منظومه ی زهرا حسین
کشته ی افتاده به صحرا حسین
دست صبا زلف تورا شانه کرد
بر سر نی خنده ی مستانه کرد
چیست لب خشک و ترک خورده ات؟
چشمه ای از زخم نمک خورده ات
روشنی خلوت شبهای من
بوسه بزن بر تب لبهای من
تازغم غربت تو تب کنم
یاد پریشانی زینب کنم
آه از آن لحظه که بر پیکرت
بوسه نشاندند لب تیرها
آه از آن لحظه که بر سینه ات
زخم کشیدند به شمشیرها
آه از آن لحظه که اصغر شکفت
در هدف چشم کمان گیرها
آه از آن لحظه که سجاد شد
همنفس ناله ی زنجیرها
قوم به حج رفته به حج رفته اند
بی تو در این بادیه کج رفته اند
کعبه تویی کعبه بجز سنگ نیست
آینه ای مثل تو بی رنگ نیست
آینه رهگذر صوفیان
سنگ نصیب گذر کوفیان
کوفه دم از مهر و وفا میزند
شام تورا سنگ جفا میزند
کوفه اگر آینه ات را شکست
شام از این واقعه طرفی نبست
کوفه اگر تیغ وتبرزین شود
شام اگر یکسره آذین شود
مرگ اگر اسب مرا زین کند
خون مرا تیغ تو تضمین کند
آتش پرهیز نبرد مرا
تیغ اجل نیز نبرد مرا
بی سر و سامان توام یا حسین
دست به دامان توام یا حسین
جان علی سلسله بندم مکن
گردم از خاک بلندم مکن
عاقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوی تو خاکم کند
تربت تو بوی خدا میدهد
بوی حضور شهدا میدهد
ساقی لب تشنه لبی باز کن
سفره ی نان و رطبی باز کن
شمه ای از درد دلت باز گو
نکته ای از نقطه ی آغاز گو
قوم به حج رفته چو باز آمدند
بر سر نعشت به نماز آمدند
قوم به حج رفته تورا کشته اند
پنجه به خوناب تو آغشته اند
سامریان شعبده بازی کنند
نفی رسولان حجازی کنند
مشعر حق عزم منا کرده ای؟
کعبه ی شش گوشه بنا کرده ای؟
تیر تنت را به مصاف آمد است ؟
تیغ سرت را به طواف آمد است؟
چیست شفا بخش دل ریش ما ؟
مرهم زخم و غم و تشویش ما
چیست بجز یاد گل روی تو ؟
سجده به محراب دو ابروی تو
بر سر نی زلف رها کرده ای؟
با جگر شیعه چه ها کرده ای؟
باز که هنگامه بر انگیختی
بر جگر شیعه نمک ریختی
کو کفنی تا که بپوشم تنت
تا گیرم دامنه ی دامنت
حج تو هر چند که تاخیر داشت
لکن هفتاد و دو تکبیر داشت
آری هفتاد و دو لبیک گو
عزم وضو کرده به خون گلو
اینان هفتاد دو قربانی اند
کز اثر باده ی تو فانی اند
هم نفسان حج حسینی کنید
پیروی از راه خمینی کنید
حج حسینی سفری سرخ بود
احرامش بال وپری سرخ بود
حج حسینی سفر کربلاست
نیت آن غربت و رنج و بلاست
شیعه نامه
ای تشنه شهید سر بریده
دل از سر و از پسر بریده
در ظهر عطش مگر چه دیدی؟
کز جان و جهان نظر بریدی
ای آب حیات دین احمد
ای کشتی امت محمد
تو نوح تمام ماسوایی
تاج سر عرش کبریایی
حب تو اقامه ی نماز است
ذکر تو هماره دلنواز است
ای ناز تو بهترین سرآغاز
چشمی به نیاز ما بینداز
ای اول و آخر زمانه
ای ظاهر غایب از میانه
خود می دانی که هرچه هستیم
در دایره از می تو مستیم
تا از نفست وجود داریم
سر بر خاک سجود داریم
ما را پس از این محمدی کن
سرخوش ز شراب احمدی کن
هرچند دهان بسته داریم
از درد دلی شکسته داریم
ماییم خراب سازش تو
محتاج دمی نوازش تو
هرچند که سرو سایه نقصیم
لطفی که میان خون برقصیم
در فصل به خون تپیدن ما
دستی بگشا به چیدن ما
ای کاش که از غمت بمیریم
کز چشم تو خون بها بگیریم
ای روح مباشران توحید
سر حلقه ناشران توحید
ای خال تو نقطه ی نبوت
ای خط تو مصحف مروت
ای چشم تو چشمه ی هدایت
جان همه ی جهان فدایت
ای سایه فکنده بر سر خاک
لولاک لما خلقت افلاک
فردا که به حشر رهسپاریم
چشمی به شفاعت تو داریم
عن الصّادق علیه السلام انّ ارض الکعبة قال مَن مِثلى و قد بنى بیت اللّه على ظهرى یاتینى النّاس من کل فجّ عمیق و جعلت حرم اللّه و امنه ، فاوحى اللّه الیها کفّى و قرّى ما فضل ما فضّلت به فیها اعطیت ارض کربلا الّا بمنزلة الّا برّة غمت فى البحر فحملت من مأ البحر و لولا تربة الحسین علیه السلام ما فضّلتک و لولا ما ضمّنة کربلا لما خلقتک و لا خلقت الذّى افتخرت به فقرىّ و استقرّى و کونى دنیا متواضعا ذلیلا مهیمنا غیر مستنکف و لا مستکبر لارض کربلا والّا مسخنده و هویت بک فى نار جهنّم .
ترجمه : امام صادق علیه السلام فرمودند: مکه سخن گفت به کرامت هاى خداوند تفاخر نمود و گفت : کیست مانند من و حال آنکه خانه خدا روى من بنا شده و مردم از اطراف به جانب من مى آیند، چون مکّه تفاخر نمود وحى شد، که اى مکّه بجاى خود باش ، نیست فضل خانه که سبب فضل تو است در جنب فضل کربلا، مگر به مانند سوزنى که در دریا فرو برند، پس چه اندازه آب از دریا برمیدارد و اگر خاک کربلا نبود تو را فضیلت نمیدادم ، و اگر آن شخص (امام حسین علیه السلام ) که در آنجا مدفون است نبود نه تو را و نه خانه را خلق مى کردم پس بجاى خود باش و تواضع و خشوع نما، و تکبّر مکن بر کربلا و الّا تو را به جهنّم خواهم انداخت . (1)
و قال على بن الحسین علیه السلام اتّخذ اللّه ارض کربلا حرما قبل ان یتّخذ مکّة حرما باربعة عشرین الف عام و انّها تزهر لاهل الجنّة کالکوکب الدّرى . (2)
امام سجّاد علیه السلام فرمودند: خداوند زمین کربلا را حرم قرار داد 24 هزار سال قبل از آنکه مکّه را حرم قرار دهد، و آن زمین میدرخشد براى مردم بهشت مانند ستاره درخشان .
و عن ابى جعفر علیه السلام قال خلق اللّه کربلا قبل ان یخلق الکعبة باربعة عشرین الف عامٍ و قدّسها و بارک علیها فما زالت قبل ان یخلق اللّه الخلق مقدّسة و مبارکة و لاتزال کذلک و جعلها اللّه افضل الارض فى الجنّة .
و امام باقر علیه السلام مى فرماید: خداوند کربلا را خلق کرد 24 هزار سال قبل از آنکه کعبه را خلق نماید و آن زمین را مقدس نمود و برکت داد و قبل از آن خلق ننموده بود مقدّسى و مبارکى مانند آن زمین و خداوند زمین کربلا را در بهشت افضل زمینها قرار داده است . (3)
1.-خصائص الحسینیه ص 327.
2.بحار الانوار ج 10 - تحفة الزّائر
3.کشکول النور ج 1 ص 14
در ابتدای حصر آب، امام او را فراخویش می خواند و به همراهی نافع بن هلال و سی سوار و بیست پیاده، شبانه، روانه ی شریعه فرات می کند.
عمرو بن حجاج، نگهبان آب در تاریکی شب، زمانی که قصد نافع را با بیست مشک و پنجاه همراه در می یابد، می گوید:"بنوش! خودت بنوش!"
" اما من محال است که پیش از حسین (ع) و فرزندانش، لب به آب نمی زنم."
عمرو بن حجاج شمشیر از نیام می کشد و می گوید:
"ما اینجا ایستاده ایم که آب به حسین(ع) و فرزندانش نرسد." و .... در اینجا عباس بن علی(ع)وارد میدان می شود و کاری می کند که بیست مشک از آب فرات پر می شود و بی هیچ شهید و مجروح، به اردوگاه اباعبدالله علیه السلام باز می گردد.
سابقه هایی از این دست است که در روز عاشورا نیز عباس(ع) را روانه شریعه فرات می کند. و او یک تنه در مقابل خیل عظیم دشمنان و در حالی که زمین زیر پای او می لرزد، با خود زمزمه می کند:
اَقسَمتُ باللهِ الاَعَزّ الاَعظَم
وَ بالحُجور صادِقاً وَ زَمزَم
وَ ذی حَطیم ٍ والفِناءِ اَلمحَرم
لَیَخضِبنّ الیَومَ جِسمی بالدّم
اَمام ذی الفَضل وَ ذی المکرّم
ذاکَ حُسینٌ ذوالفَخار الاَقدم
به خداوند عزیزترین و شکوهمندترین سوگند و صادقانه ترین سوگند و به حرم امن خدا وزمزم سوگند.و به خانه ی خدا و ساحت مسجد الحرام سوگند که امروز پیکرم به خون رنگین خواهد شد پیش پای صاحب فضیلت و کرامت؛حسین، این افتخار پیشه پیشگام.
مشک آب اینک در دستهای اوست و او فرات را پشت سر و خیام امام را پیش رو دارد. در اینجاست که دشمن از هزار سو به او حمله می کند و او همچنانکه به شمشیر، با مرگ بازی می کند، فریاد می کشد:
لا اَرهَب المَوتَ اَذا المَوتُ رُقی
حَتّی أورای فی المَصالیت اللّقا
نَفسی لِسِبطِ المُصطفَی الطُّهرِ وقا
اِنّی اَنا العَبّاسُ اغدُوا بالسَّقاء
وَ لا اَخافُ الشّرَ یَومَ المُلتَقی
از مرگ نمی هراسم، که مرگ نردبان آسمانی من است.تا در میان شجاعان بخشنده چهره در پوشم.جان من سپر آن زاده ی پاک مصطفی.هان این منم عباس که به سقایت آمده ام.و در هنگام مواجهه، از هیچ شرّی بیم ندارم.
دشمن که در کمین سقّای کربلاییان است ازپشت به او یورش برده و دست راستش را از بدن جدا می کند.او شمشیر را به طرفة العینی به دست چپ می سپارد و رجز خویش را تغییر می دهد که :
وَ اللهِ اِن قَطعتُموا یَمینی
اِنّی اُحامی اَبداً عَن دینی
وَ عَن اِمام ٍ صادقِ الیقین
نَجل النّبی الطّاهرِ الامین
به خدا سوگند که اگر چه دست راستم را بریدند.پیوسته و هماره از حمایت دین خویش، دست بر نمی دارم.و از امام صادق برحقّم که نواده ی پاکزاد پیامبر امین است. دست چپ او را نیز از بدن قطع می کنند و هر یک به شمشیری، نیزه ای و خنجری، چهره ماه را زخمی می کنند. با وجود رمق از دست رفته اش، همچنان با صلابت فریاد می زند:
یا نَفسُ لا تَخشَ مِن الکُفّار
وَ ابشِری برَحمَهِ الجبّار
مَع انّبی السّیَ المُختار
قَد قَطَعوا ببَغیهم یَساری
فَاَصلِهم یا ربّ حَرَّ النّار
ای نفس! نترس از این کفّار بشارت باد بر تو رحمت خداوند جبار همراه با پیام آور سید مختار.خدای من! اینان که دست چپم را ستمگرانه بریدند تو با گرمای آتش دوزخ پاداششان بده.
باقی ماجرا نگفتنی است. بعد از آن تنها دو جمله از او شنیده شده است. جمله ی اول این است:
اَخی أدرک اَخاکَ
برادرم برادرت را دریاب.
و آنگاه که امام به بالای سر او رسیده است، این آخرین کلام او ـ سلام الله علیه ـ بوده است:
یا اَباعَبد الله! عَلیکَ مِنّی السَّلامُ!
سلام من بر تو ای ابا عبدالله!
برگرفته از کتاب مردان و رجزهایشان ، نوشتهء سید مهدی شجاعی