سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرزند مرده تواند خفت ، و مال ربوده دیده بر هم نتواند نهفت . [ و معنى آن این است که او بر کشته شدن فرزند شکیبایى دارد و بر ربوده شدن مال طاقت نیارد . ] [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 87 دی 29 , ساعت 11:42 عصر

                                                  
زمین کربلا پنج درجه دارد.
درجه اوّل - از آب و خاک است مثل باقى زمین ها و اراضى که درخت و گیاه در آن میروید و زراعت
میشود.
درجه دوّم - مقام فیض و رحمت است ، که از این خاک مقدّس بواسطه قبول نمودن آن خضوع و
انکسار را، در عالم تکلیف تکوینى ، بنا به حدیث ( و لا من ارض و لا مإ الّا عوقب لترک التواضع ) که چنان فضیلت و رحمت در آن تربت پاک قرار فرموده اند که همه عوالم امکان از آن تربت اقدس بهره و فیض میبرند، بلکه فضائل و مناقب آن زمین مقدّس برترى دارد بر تربت مراقد همه ائمّه اطهار علیه السلام به مرقد انور حضرت محمّد (ص )زیرا که چند فضیلت در تربت حضرت سیّد الشّهدأ علیه السلام هست که در تربت هیچ پیغمبرى و وصّى او نیست و در تربت هاى سائر ائمّه علیه السلام نیز نیست .
درجه سوّم - کربلا محل اندوه و محنت است و هر یک از مقرّبین درگاه الهى و انبیاء و اولیاء و اوصیّاء در وقت ورود به آن زمین فیض نزدیک مى شود مهموم و اندوهگین مى باشند چنانکه حضرت صادق علیه السلام در خصوص زائرین آن مظلوم مى فرماید: که زائر باید تشنه و گرسنه و ژولیده مو و خاک آلوده و گریان و مهموم باشد.
تاسّیا له و للمستشهدین بکربلا و اهل بیته المظلومین المهمومین .
درجه چهارم - کربلا نعیم جنّات است ، زیرا که همه بهشت را خداوند متعال از نور مقدّس و منوّر
مدفون کربلا، خامس آل عبا علیه السلام خلق نموده است ، و حضرت امام صادق علیه السلام در خصوص ترک کنندگان زیارت آن سرور فرموده است :مَن تَرَکَ زیارَة الحسین علیه السلام و هو یزعم شیعة فلیس هو الشیعة و ان کان من اهل الجنّة هو ضیفان اهل الجنّة .
ترجمه : امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس ترک کند زیارت امام حسین علیه السلام را و در حالى که خیال کند از شیعیان ماست ، بلکه او شیعه ما نیست و اگر هم وارد بهشت شود، میهمان اهل بهشت خواهد بود، ( نه صاحب خانه ).رسول خدا (ص ) مى فرماید:اِنّى اَشِمُ رائِحَة الجَنَّة مِن الحسین علیه السلام ،یعنى ، همانا از حسین علیه السلام بوى بهشت را استشمام مى کنم .
پس بر طالبین بهشت لازم است که داخل کربلاى ظاهرى شوند و او از باب خاصّه آن که عبارت از
بکاء و اقامه مجالس عزا بشود تا در یوم النّشور به مقام قرب و مصاحبت آن بزرگوار در جناب النّعیم باشد.
درجه پنجم : رضوان اللّه یعنى مکان خوشنودى که فوق همه نعمتها و راحتها و فیضهاست زیرا که
تربت پاک بنا بخضوع که در عالم تکوین قبول نمود داراى نور الانوار همه انوار شده و خداوند عالم آن تربت طاهره را که باعث ضیاء و روشنائى همه فرموده و مکان و مقام پیامبران اولوالعزم در بهشت عنبر سرشت در تربت کربلا خواهد شد، و همین خاک کربلا است که در مقام فخر و مباهات فریاد مى نماید:اِنّاارض اللّه المقدّسة المبارکة .
من همان زمین مقدّس و مبارک خدا هستم . با اعتقاد پاک دفن شده گان آن خاک از بیم و هراس یوم الحساب آسوده و مطمئن شده و بدون حساب داخل بهشت و ساکن حُسن المأ ب میشوند.بلکه بر روایت حضرت صادق علیه السلام حتى هر خر و اشترى که در کربلا بمیرد به بهشت مى رود.

برگرفته از کنز الغرائب - سفینة النّجاة


شنبه 87 دی 28 , ساعت 12:0 صبح

                                                                                

شاید این جمعه بیاید ... شــــــــــــاید ...

خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...شاید
دست افشان...پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم
می روم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند
می روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمان خویش را
با همه لحظه خوش آواییم
در به در کوچه ی تنهاییم
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط اوان من است
ای نگهت خاست گه آفتاب
در من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یارومدد کار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم
کدام گوشه ی مشعر
کدام گوشه ی منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش
تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلی خانه ی پیغمبران را  (
محمد رضا آقاسی)

گلزار زندگى

دل را زبیخودى سر از خود رمیدن است
جان را هواى از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده‏ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمى‏رسد که دل از سینه برکنم
بارى علاج شوق، گریبان دریدن است
شامم سیه‏تر است زگیسوى سرکشت
خورشید من برآى که وقت دمیدن است
سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر کشیدن است
بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمى‏کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزى «امین» سزا لب حسرت گزیدن است‏

سید على خامنه‏اى.




صبح بی تو

صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد

بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد

بی تو می گویند تعطیل است کار عشقبازی

عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد

جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو

اماخاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد

خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد

عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد

روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرمای

خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد

در هوای عاشقان پر می کشد با بیقراری

آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد

ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید

آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

قیصر امین پور


مصطفی سیرت علی فر فاطمه عصمت حسن خو

هم حسین قدرت علی زهد و محمد علم مه رو

شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو

هم تقی تقوا نقی بخشایش و هم عسکری مو

پادشاه عسکری طلعت نقی حشمت تقی فر

بوالحسن فرمان و موسی قدرت و تقدیر جعفر

علم باقر زهد سجاد و حسینی تاج و افسر

مجتبی حلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر

مهدی قائم که در وی جمع اوصاف شهان شد

مصطفی اوصاف و مجلای خداوند جهان شد
امام خمینی(ره)


چهارشنبه 87 دی 25 , ساعت 12:18 صبح

امام حسین علیه السلام نزد خواهرش ام کلثوم (زینب صغرى) آمد و به او فرمود: اى خواهر! ترا در مورد نگهدارى کودک شیرخوارم، سفارش مى‏کنم، زیرا او کودک شش ماهه است و مراقبت نیاز دارد.
ام‏کلثوم عرض کرد: برادرم، این کودک سه روز است که آب نیاشامیده از قوم براى او شربت آبى بگیر. امام حسین علیه السلام على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به قوم فرمود، «شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید، و از آنها جز این کودک باقى نمانده که از شدت تشنگى مثل مرغ، دهان باز مى‏کند و مى‏بندد این کودک که گناه ندارد، نزد شما آورده‏ام تا به او آب بدهید».«اى قوم اگر به من رحم نمى‏کنید به این کودک رحم کنید، آیا او را نمى‏بینید که چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مى‏کند؟».
هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن کاهل اسدى گلوى نازک او را هدف تیر سه شعبه‏اش قرار داد که تیر به گلو اصابت کرد.امام آن کودک را به زینب علیها السلام داد
فرمود: او را نگهدار، و دستش را زیر گلوى کودک گرفت، پر از خون شد،آن خون را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هون ما نزل بى انه بعین الله تعالى‏». « چون خداوند این منظره را مى‏بیند، آنچه از این مصیبت بر من وارد شد برایم آسان است‏».
مصیبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسین علیه السلام سخت بود که آنحضرت در حالى که گریه مى‏کرد، به خدا متوجه شد و عرض کرد: «خدایا خودت بین ما و این قوم، داورى کن، آنها ما را دعوت کردند تا ما را یارى کنند، ولى به کشتن ما اقدام مى‏کنند».
از جانب آسمان ندائى شنید: «یا حسین دعه فان له مرضعا فى الجنه‏».
«اى حسین علیه السلام در فکر اصغر نباش، هم اکنون دایه‏اى در بهشت براى شیر دادن به او آماده است‏». و در احتجاج آمده: «امام حسین علیه السلام از اسب پیاده شد و (در کنار خیمه یا پشت‏خیمه) با غلاف شمشیرش قبرى کند، و کودکش را به خونش رنگین نموده و دفن کرد».
على اصغر را«باب الحوائج»مى‏دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.برگرفته از فرهنگ عاشورا (جواد محدثی)

شیعه نامه (شهید محمد رضا آقاسی)

آه از آن ساعت که طفل تشنه لب
لب گشود از خنده در اوج طلب
کربلا گفتم کران را گوش نیست
ورنه از غم بلبلی خاموش نیست
بلبلان چه چه ز ماتم می زنند
روز و شب از کربلا دم می زنند
هر نظر بر غنچه ای تر می کنند
یادی از غوغای اصغر می کنند
گفت:بابا بی برادر مانده ای؟
بی کس و بی یار و یاور مانده ای؟
گر تو تنهایی بگو من کیستم؟
اصغرم اما نه اصغر نیستم!
ای پدر حرف مرا در گوش گیر
خیز و این قنداقه در آغوش گیر
خیز و اسماعیل را آماده کن
سجده ی شکری بر این سجاده کن
خیز و با تعجیل میدانم ببر
بر سر نعش شهیدانم ببر
تا بپیوندم به خیل لاله ها
تا نسوزم بیش از این از ناله ها
من مگر سبط پیمبر نیستم؟
از جوانان تو کمتر نیستم
تشنه ام امام نه بر آب فرات
آب می خواهم ولی آب حیات
آب در دست کمان دشمن است
تیر آن نامرد احیای من است
می سزد فرزند قربانی کنی
تیر را دعوت به مهمانی کنی
آتش اقیانوس را آواز داد
آخرین ققنوس را پرواز داد
خون اصغر آسمان را سیر کرد

خواب زینب را چه خوش تعبیر کرد!


شنبه 87 دی 21 , ساعت 11:31 عصر

                                                             

و ابن شهر آشوب روایت کرده است که روزی جبرئیل به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد به صورت دحیة کلبی و نزد آن حضرت نشسته بود که ناگاه حسنین علیهماالسلام داخل شدند و چون جبرئیل را گمان دحیه می‌کردند به نزدیک او آمدند و از او هدیه می‌طلبیدند، جبرئیل دستی به سوی آسمان بلند کرد سیبی و  بهی و اناری برای ایشان فرود آورد و به ایشان داد. چون آن میوه‌ها را دیدند شاد گردیدند و نزدیک حضرت رسول صلی الله علیه و آله بردند حضرت از ایشان گرفت و بوئید و به ایشان رد کرد. و فرمود که به نزد پدر و مادر خویش ببرید و اگر اول به نزد پدر خود ببردی بهتر است. پس آنچه آن حضرت فرموده بود به عمل آوردند و به نزد پدر و مادر خویش ماندند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد ایشان رفت و همگی از آن میوه‌ها تناول کردند و هرچه می‌خوردند به حال اول برمی‌گشت و چیزی از آن کم نمی‌شد و آن میوه‌ها به حال خود بود تا گاهی که حضرت رسول «ص» از دنیا رفت و باز آنها نزد اهلبیت بود و تغییری در آنها بهم نرسید تا آنکه حضرت فاطمه علیهاالسلام رحلت فرمود پس انار برطرف شد و چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد به برطرف شد و سیب ماند آن سیب را حضرت امام حسن علیه السلام داشت تا آنکه به زهر شهید شد و آسیبی به آن سیب نرسید، بعد از آن نزد امام حسین علیه السلام بود.
حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود وقتی که پدرم در صحرای کربلا محصور اهل جور و جفا بود آن سیب را در دست داشت و هرگاه که تشنگی بر او غالب می‌شد آنرا می‌بوئید تا تشنگی آن حضرت تخفیف می‌یافت چون تشنگی بسیار بر آن حضرت غالب شد و دست از حیوه خود برداشت دندان بر آن سیب فرو برد چون شهید شد هر چند آن سیب را طلب کردند نیافتند، پس آن حضرت فرمود که من بوی آن سیب را از مرقد مطهر پدرم می‌شنوم گاهی که به زیارت او می‌روم و هر که شیعیان مخلص ما در وقت سحر به زیارت آن مرقد معطر برود بوی سیب را از آن ضریح منور می‌ شنود.

برگرفته از کتاب منتهی الآمال، تألیف حاج شیخ عبّاس قمی


یکشنبه 87 دی 15 , ساعت 11:0 عصر

                                                                                           

          عشق و عاشقی / عشق و محبت / حرف های عاشقانه  / عشق و محبت / مطالب اخلاقی  / مطالب عرفانی / تصوف و عرفان / عرفا و متصوفه                   

فضایل امام حسین (ع )

1- احترام امام على (ع ) به امام حسین (ع ) 
امیرالمؤ منین براى امام حسن و امام حسین که از اولاد زهرا بودند، احترام خاصى قائل بود و احترام پیغمبر و زهرا را در احترام به اینها مى دانست.

 2- تعلیم وضو
حسنین (امام حسن و امام حسین علیه السلام ) در حالى که هر دو طفل بودند، به پیر مردى که در حال وضو گرفتن بود برخورد مى کنند، متوجه مى شوند که وضوى او باطل است .این دو آقا زاده که به رمم اسلام و رسول روانشناسى آگاه بودند فورا متوجه شدند که از یک طرف باید پیر مرد را آگاه کنند که وضویش باطل است و از طرف دیگر اگر مستقیما به او بگویند آقا وضوى تو باطل است ، شخصیتش جریحه دار مى شود، ناراحت مى شود، اولین عکس العملى که نشان مى دهد این است که مى گوید: نخیر:، همین طور درست است ؛ هر چه هم بگویى گوش نمى کند بنابر این جلو رفتند و گفتند: ما هر دو مى خواهیم در حضور شما وضو بگیریم ، ببینید کدام یک از ما بهتر وضو مى گیریم . (معمولا آدم بزرگ درباره بچه مى پذیرد) مى گوید: وضو بگیرید تا میان شما قضاوت کنم .
امام حسن یک وضوى کامل در حضور او گرفت ، بعد هم امام حسین ، تازه پیر مرد متوجه شد که وضوى خودش نادرست بوده ، بعد گفت : وضوى هر دوى شما درست است ، وضوى من خراب بود. اینطور از طرف اعتراف مى گیرند. حالا اگر در اینجا فورا مى گفتند: پیر مرد! خجالت نمى کشى ؟! با این ریش سفیدت تو هنوز وضو گرفتن را بلد نیستى ؟! مرده شور ترکیبت را ببرد، او از نماز خواندن هم بیزار مى شد.
3- مادیات فداى معنویات
 
قرآن درباره انصار مى فرماید: و یؤ ثرون على انفسهم و او کان بهم خصاصه  یا درباره امیرالمؤ منین (و حضرت زهرا و حسنین علیه السلام مى فرماید): و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا ایثار، فداکارى ، خود را به نحوى از انحاء فداى نوع کردن و به عبارت دیگر، نوع دوستى ، براى بشر یک ارزشى است که انسان مادیش را فداى اینها مى کند.
4- گذشت امام حسین 
مردى به نام عصام بن المصطلق اهل شام ، آمد در مسجد مدینه . مردى را دید با هیبت و جلال .نظرش را جلب کرد گفت : این کیست آنجا نشسته ؟ معلوم مى شود شخصیتى است . یک کسى گفت : حسین بن على بن ابى طالب .
تا شنید حسین پسر على ، گفت : قربه الى الله بروم چند تا فحش آبدار به او بگویم ! آمد و روبه روى حضرت ایستاد و با کمال و قاحت ، تا مى توانست حضرت امیر و خود حضرت را سبب کرد و فحش داد که اسلام را شما خراب کردید، شما مردى هستید منافق ، و از این حرفها. امام نگاهى به او کرد، در چهره اش خواند که او یک مرد اغفال شده است . همین که حرفهایش تمام شد فرمود: امن اهل الشام انت ؟ آیا تو اهل شامى ؟
گفت : بله . یک جمله بیشتر نگفت : شنشنه اعرفها من اخزم (مثل است ): مى دانم ، شامى ها این جور هستند. بنابر این شما در شهر ما غریب هستى ، مهمان ما هستى ، بیا برویم منزل مهمان ما باش ، تو را پذیرایى مى کنیم ، اگر آذوقه ات کم باشد آذوقه به تو مى دهیم و... خود این مرد مى گوید: یک مرتبه حالتى به من دست داد، دوست داشتم زمین شکافته بشود به زمین فرو بروم .
5- من از حسین و حسین از من است
 
نشانه هایى زیادى است از محبت پیغمبر اکرم نسبت به حسین بم على علیه السلام ؛ لهذا فرمود: حسین منى و انا من حسین احب الله من احل حسینا ؛ حسین از من است و من از حسینم ؛ خدا دوست مى دارد هر کسى را که حسین من را دوست بدارد.
6- مصداق نفس مطمئنه
امام صادق علیه السلام فرمود: سوره والفجر را در نوافل و فرائض خودتان بخواهید که سوره جدم حسین بن على است .
عرض کردند: به چه مناسبتى جر شماست ؟
فرود: آن آیات آخر سوره والفجر مصداقش حسین است ، آنجا که مى فرماید: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه مرضیه ، فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى .
7- سوره امام حسین
 
عجیب است ، از آیاتى که راجع به مقام انسان در قرآن آمده است ، که انسان چه حدى دارد...  (امام فرمود) که : سوره جر ما امام حسین (سوره والفجر) است . اتفاقا هر کسى که سوره والفجر را بشنود، ابتدا توجهش با آیات اول این سوره جلب مى شود. مخصوصا بعد از پنج آیه کوتاه اول ، باید گفت این سوره ، سوره فرعون و سوره قوم عاد است ؛ زیرا مى گوید: الم بر کیف فعل ربک بعاد * ارم ذات العماد * الذى لم یخلق مثلها فى البلاد * و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد * و فرعون ذى الوتاد الذین طغوا فى البلاد * فاکثروا فیها الفساد * فصب علیهم ربک سوط عذاب .
گفتند: چطور سوره جد شماست ؟
فرمود: آخرش را نگاه کن . البته سوره به فجر و مقام عبادت و عبادتهاى خاص آن شروع شده : والفجر * و لیال عشر * والشفع و الوتر سخن از سپیده دم است ، سخن از شبهاى دهگانه است (که راجع به اینکه کدام شبهاى دهگانه است (بحث است ؛) بالاخره شبهاى خاص بندگان خداست ) و سخن از شفع و نماز شفع است ، دو رکعت از یازده رکعت تهجر، سخن از وتر و نماز وتر است . واللیل اذا یسر سوگندها به چنین چیزهایى ؛ یعنى طلوع و ابتدا و آغاز این سوره به این آیات است . بعد، این آیات عاد و ثمود و فرعون مى آید، ولى در آخر دوباره سوره به اول خودش ‍ بر مى گردد.
گفتند: چگونه این سوره ، سوره جد شما حسین بن على علیه السلام است ؟
فرمود: آن آیه آخرش را ببینید؛ یعنى مصداق ظاهر واضح این آیه او بود (این سخن را فرمود؛) امام حسین در کربلا به این نداى الهى پاسخ مى گفت ؛ یعنى از در و دیوار صداى حقیقت بلند بود: اى حسین ! اى داراى این آرامش و طمانینه الهى ! چون به مقام طماءنینه الهى رسیده اى دیگر هیچ چیزى تو را تکان نمى دهد هیچ ناراحتى و سخت و مصیبتى ؛ تویى آن کسى که با هه : مقام رسیده اى که خدا به تو مى گوید: ما تو را پسندیده ایم و تو ما را. تو اکنون در گروه بندگان خاص من وارد شو. حال حسین مى خواهد به گروه کدام بندگان وارد شود؟ معلوم است ، در گروه افراد مثل پیامبر و على و فاطمه ؛ والا در گروه بندگان بود و با یک گروه از بندگان در حال جنگ بود. اما بندگان من ، آنهایى که دیگر بنده هیچ چیزى نیستند وادخلى جنتى . اینجا که در این آیه مى فرماید: راضیه مرضیه . اینجا که در این آیه مى فرماید: راضیه مرضیه این سخن خداست در این آیه ؛ سخن خود ابا عبدالله عین همین
سخن است . آخرین سخن ابا عبدالله که از وجود مقدسش شنیدند یعنى مقارن با آخرین مقاومتش ، مقارب با آن لحظه اى که دیگر مقاومتش ‍ پایان پذیرفته بود، یعنى لحظه سقوط از مرکب به روى زمین افتد، این است ؛ این آهنگ از زبان مبارکش شنیده مى شود که فرمود: رضى بقضائک و تسلیما لامرک لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین .
8- طول حمل حسین (ع )
در حدیث است (نفس المهموم ، ص 6، و بحار جلد دهم ، باب 11) که : مدت حمل سید الشهداء علیه السلام شش ماه طول کشید و هیچ کس ‍ شش ماهه متولد نشد.
9- آیه اى در شاءن حضرت سید الشهداء
 
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعه کرها و حمله و قصاله ثلاثون شهرا حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنى ان اشکر نعمتک التى انعمت على و على والذى و ان اعمل صالحا ترضاه و اصلح لى فى ذریتى این تبت الیک و انى من المسلمین ؛  ما انسان را سفارش کردیم به نیکى نسبت به پدر و مادر. مادرش به سختى بار او را کشید و به سختى به زمین نهاد.مدت باردارى تا جدا شدن از شیر خوارگى مجموعا سى ماه بود، تا رسید به سن چهل سالگى و گفت : پروردگارا؟ به من القا کن که نعمت تو را که به من و پدر و مادرم انعام کرده اى شکر گزارى و قدردانى کنم ، و عمل صالحى که موجب رضا و خشنودى تو باشد به جا آورم . پروردگارا! نسل مرا صالح گردان . من به سوى تو باز گشت مى کنم و از کسانى هستم که تسلیم امر تو هستند.
این آیه ، طرز فکر و اندیشه یک نسل صالح را ذکر مى کند. گفته شده که این آیه درباره حضرت سید الشهداء علیه السلام است .
10- ارزش تربت سید الشهداء
 
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام اگر کسى بخواهد از خاک شهید تبرک بجوید از خاک حسین بن على تهیه مى کند.
ما که مى خواهیم نماز بخوانیم ، و از طرفى سجده بر فرش و بر مطلق ماءکول و ملبوس را جایز نمى دانیم ، با خود خاکى یا سنگى بر مى داریم ، ولى پیشوایان ما به ما گفته اند به خود خاکى یا سنگى بر مى داریم ، ولى پیشوایان ما به ما گفته اند حالا که باید بر خاک سجده کرد بهتر که آن خاک تربت شهیدان باشد، اگر بتوانید از خاک کربلا براى خود تهیه کنید که بوى شهید مى دهد. یعنى تو که خدا را عبادت مى کنى سر بر روى هر خاکى بگذارى نمازت درست است ، ولى از سر بر روى آن خاکى بگذارى که تماس ‍ کوچکى ، قرابت کوچکى ، همسایگى کوچکى با شهید دارد و بوى شهید مى دهد اجر و ثواب تو صد برابر مى شود.
امام (صادق علیه السلام ) فرمود: سجده کنید بر تربت جدم حسین بن على ، که نمازى که بر آن تربت مقدس سجده کرده اید، حجابهاى هفتگانه را پاره مى کند. یعنى ارزش شهید را درک بکن ، خاک تربت او به نماز تو ارزش مى دهد.
11- اعطاى لقب شهید به امام حسین
 
در اصطلاح ، شهید لقب مقدس امام حسین علیه السلام است و ما معمولا ایشان را به عنوان لقب شهید مى خوانیم : الحسین الشهید.
برگرفته از کتاب امام حسین(ع)از زبان شهید مطهرى نویسنده : عباس عزیزى 


 


پنج شنبه 87 آذر 28 , ساعت 11:45 عصر

                                                              

1. نور امامت
شیخ محمد کوفی شوشتری فرمود:
« حدود سال 1335، در شب هجدهم ماه مبارک رمضان قصد کردم به مسجد کوفه مشرف شوم و شب نوزدهم؛ یعنی شب ضربت خوردن حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، و شب بیست و یکم که شهادت ایشان است، را در آن جا بیتوته کنم و در این مسأله و حادثه بزرگ تفکر نمایم و عزادرای کنم. نماز مغرب و عشاء را در مقام مشهور به مقام امیرالمؤمنین علیه السلام، به جا آوردم و برخاستم تا به گوشه ای از اطراف مسجد رفته و افطار کنم. افطارم در آن شب نان و خیار بود.
 به طرف شرق مسجد به راه افتادم وقتی از طاق اول گذشتم و به طاق دوم رسیدم، دیدم بساطی فرش شده و شخصی عبا به خود پیچیده، بر آن فرش خوابیده است و شخص معمّمی در لباس اهل علم نزد او نشسته است. به او سلام کردم. جواب سلامم را داد و گفت: بنشین نشستم، سپس از حال تک تک علماء و فضلا سؤال نمود و من در جواب می گفتم: به خیر و عافیت است. شخصی که خوابیده بود کلمه ای به او گفت که من نفهمیدم و او هم دیگر سؤالی نکرد.
پرسیدم: این شخص کیست که خوابیده است؟
گفت: ایشان سید عالم است. ( سرور تمام مخلوقات است )
 جمله او را سنگین دانستم و گمان کردم که می خواهد این شخص را بدون جهت بزرگ شمارد. با خود گفتم سید عالم، آن حجت منتظر علیه السلام است؛ لذا گفتم:
این سید، عالم است. ( این آقا شخص دانشمندی است )
گفت: نه، ایشان سید عالم است.
ساکت شدم و از کلام او متحیر گشتم و از این که می دیدم در آن شب تاریک، نور بر دیوارها ساطع است، مثل این که چراغهایی روشن باشد، با این که اول شب بود، در حیرت بودم ولی با وجود این موضوع و همچنین با وجود کلام آن شخص که می گوید ایشان سید عالم است، باز ملتفت نشدم.
در این هنگام شخصی که خوابیده بود، آب خواست؛ دیدم مردی در حالی که در دستش کاسه آبی بود، ظاهر شد و به طرف ما آمد ظرف آب را به او داد و ایشان آشامید و بقیه اش را به من داد گفتم: تشنه نیستم. آن شخص کاسه را گرفت و همین که چند قدمی رفت، غایب شد.
من هم برای نماز خواندن در مقام، و تفکر در مصیبت عظمای امیرالمؤمنین علیه السلام برخاستم که بروم آن شخص از قصد من سؤال کرد من هم جوابش را دادم. او مرا تشویق و اکرام نمود و برایم دعا کرد. به مقام آمدم و چند رکعت نماز خواندم؛ اما کسالت و خواب بر من غالب شد؛ لذا خوابیدم و وقتی بیدار شدم که دیدم هوا روشن است. خود را به خاطر فوت شدن عبادت و کسالتم سرزنش نمودم و می گفتم امشب که باید در مصیبت امیرالمؤمنین علیه السلام محزون باشم، چرا خوابیدم آن هم در چنین جایی و در حالی که تمام بهره من، در بیداری و در این مقام بود.
ولی در آن جا دیدم جمعی دو صف ترتیب داده و نماز می خواندند و یک نفر هم امام جماعت ایشان بود.
یکی از آن جمع گفت: این جوان را با خود ببرید.
امام جماعت فرمود: او دو امتحان در پیش دارد: یکی در سال چهل و دیگری در سال هفتاد.
در این جا من برای گرفتن وضو به خارج مسجد رفتم و وقتی برگشتم، دیدم هوا تاریک است و اثری از آن جماعت نیست.
 تازه متوجه شدم که آن سیدی که خوابیده بود، همان حجت منتظر، امام عصر روحی فداه بوده است و نوری که بر دیوارها ساطع می شد، نور امامت بود و حضرت، امام جماعت آن عده بوده اند و هوا هم به خاطر آن نور، روشن شده بود. و باز معلوم شد که آن جمعیت، خواص حضرت بوده اند و آب آوردن و برگشتن آن شخص، از معجزات حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بوده است. »
2. نافله، جامعه، عاشورا!
حاج سید احمد رشتی می فرماید:
« در سال 1280، به قصد حج بیت الله الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاج صفرعلی تاجر تبریزی منزل کردم؛ اما چون قافله ای نبود، متحیر ماندم تا آن که حاج جبار جلودار سدهی اصفهانی برای طرابوزن (از شهرهای ترکیه) بار برداشت.
من هم به تنهایی از او حیوانی کرایه کرده و رفتم. وقتی به منزل اول رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفرعلی به من ملحق شدند: یکی حاج ملا باقر تبریزی، دیگری حاج سید حسین تاجر تبریزی و سومی حاجی علی نام داشت که خدمت می کرد که به اتفاق روانه شدیم. به ارزنة الروم ( شهری تجاری و صنعتی در شرق ترکیه ) رسیدیم و از آن جا عازم طرابوزن شدیم.
 در یکی از منازل بین این دو شهر، حاج جبار جلودار آمد و گفت: منزلی که فردا در پیش داریم مخوف است امشب زودتر حرکت کنید که به همراه قافله باشید. این مطلب را به خاطر آن می گفت که ما در سایر منازل، غالباً با فاصله ای پشت سر قافله راه می رفتیم. لذا حدود سه ساعت پیش از اذان صبح، حرکت کردیم. حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که ناگاه هوا دگرگون شد و برف باریدن گرفت به طوری که هر کدام از رفقا، سر خود را پوشاندند و به سرعت رفتند؛ اما من هر قدر تلاش کردم نتوانستم به آنها برسم و در آن جا تنها ماندم.
از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم. خیلی مضطرب بودم؛ چون حدود ششصد تومان برای مخارج سفر همراه داشتم و ممکن بود راهزن یا دزدی پیدا شود و مرا به خاطر آنها از بین ببرد. بعد از تأمل و تفکر، با خود گفتم: تا صبح همین جا می مانم بعد به منزل قبلی برگشته، چند محافظ همراه خود می آورم و به قافله ملحق می شوم.
در همان حال ناگاه باغی مقابل خود دیدم و در آن باغ باغبانی که در دست بیلی داشت، مشاهده می شد. او بر درختها می زد که برف آنها بریزد. پیش آمد و نزدیک من ایستاد و فرمود: تو کیستی؟
 عرض کردم: رفقایم رفته و من مانده و راه را گم کرده ام.
فرمود: نافله شب بخوان تا راه را پیدا کنی.
مشغول نافله شب شدم. بعد از تهجد (نماز شب)، دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟
 گفتم: والله، راه را بلد نیستم.
فرمود: جامعه ( زیارت جامعه کبیره – مفاتیح الجنان ) بخوان تا راه را پیدا کنی.
من جامعه را از حفظ نداشتم و الان هم از حفظ نیستم با آن مکرر به زیارت عتبات مشرف شده ام. از جای برخاستم و زیارت جامعه را از حفظ خواندم.
 باز آن شخص آمد و فرمود: نرفتی؟ بی اختیار گریه ام گرفت و گفتم: همین جا هستم چون راه را بلد نیستم. فرمود عاشورا بخوان. من زیارت عاشورا را از حفظ نداشتم و الان هم حفظ نیستم در عین حال برخواستم و مشغول زیارت عاشورا از حفظ شدم، و تمام لعن و سلام ها و دعای علقمه را خواندم.
دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی؟
 گفتم: نه، تا صبح همین جا هستم. فرمود: الان تو را به قافله می رسانم. ایشان رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد. فرمود: پشت سر من بر الاغم سوار شو.
سوار شدم و اسب خود را کشیدم اما حیوان حرکت نکرد.
 فرمود: دهنه اسب را به من بده.
ایشان بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت و به راه افتاد و اسب کاملاً آرام می آمد و ایشان را اطاعت می نمود بعد آن بزرگوار دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود:
شما چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله. 
باز فرمود: شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.
بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.
در زمان طی مسافت، مسیری دایره ای را پیمودیم ناگاه برگشت و فرمود: اینها رفقای شما هستند.
دیدم رفقا کنار نهر آبی پیاده شده، مشغول وضو برای نماز صبح بودند.
از الاغ پیاده شدم تا سوار اسب خود شوم، نتوانستم. آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار نمود و سر اسب را به سمت رفقا برگرداند. من در آن حال به فکر افتادم این شخص که بود که به زبان فارسی صحبت می کرد در حالی که این طرفها زبانی جز ترکی و مذهبی جز مذهب عیسوی وجود ندارد! تازه چطور به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید.
به خاطر همین فکرها پشت سرم را نگاه کردم؛ اما کسی را ندیدم و از ایشان اثری نیافتم. و بعد از این جریان به رفقای خود ملحق شدم. »
ادامه مطلب...

سه شنبه 87 آبان 28 , ساعت 1:54 صبح

                                                         

1.ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم ویاد شما را از خاطر نبرده ایم اگر جز این بود گرفتاریهای بی امانی به شما روی می آورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند پس تقوای الهی پیشه کنید و حمایت و پشتیبانی از ما را فراموش نکنید.
(بحارالانوار ج 53ص 175)
2.هر یک از شما به آنچه که او را به دوستی ما نزدیک می سازد عمل کند و از آنچه که خوشایند ما نبوده و دل ما را به درد می آورد دوری گزیند.(بحارالانوار ج53 ص 176)
3.هرگاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن گوییم حق ظاهر خواهد شد و باطل از میان خواهد رفت و خفقان برطرف خواهد شد.(بحارالانوار ج53 ص196)
4.هیچ چیز مثل نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد پس نماز بخوانید و شیطان را به خاک مذلت بکشانید.(بحارالانوار ج53ص182)
5.پناه می برم به خدا از نابینایی بعد از بینایی و از گمراهی بعد از راهیابی و از اعمال ناشایسته و فروافتادن در فتنه ها(بحارالانوار ج53 ص191)
6.حق با ما و در دست ماست کسی جز ما حق نگوید مگر آنکه مدعی دروغگو و افترا زننده باشد.(بحارالانوار ج53 ص191)
7.ظهور فرج موکول به اراده خداوند متعال است و هرکس برای ظهور ما وقت تعیین کند دروغگوست.(بحارالانوار ج53ص181)
8.وجود من برای اهل زمین سبب امان و آسایش است همچنان که ستارگان سبب امان آسمانند.(بحارالانوار ج53ص181)
9.بهره وری از من در دوران غیبت همانند منتفع شدن از آفتاب است آن هنگام که در پشت ابرها از دیده پنهان می شود.(بحارالانوارج53ص181)
10.علم و دانش ما به خبرهای شما احاطه دارد و چیزی از احوال شما بر ما پوشیده نمی ماند.(بحارالانوارج53ص181)
11.برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید زیرا همین دعا کردن فرج و گشایش شماست.(بحارالانوارج53ص181)
12.من آخرین نفر از اوصیاء هستم خداوند به وسیله من بلا را از امت و شیعیانم برطرف می سازد.(بحارالانوارج52ص30)
13.در حوادثی که واقع می شود به راویان سخن ما(فقها و مجتهدین)مراجعه کنید که آنها حجت و دلیل و راهنمای شما هستند و من حجت خداوند بر آنها می باشم.(بحارالانوارج2ص90)
14.حقانیت و واقعیت با ما اهل بیت رسول خدا(ص)است و کناره گیری عده ای از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد چرا که ما دست پرورده های نیکوی پروردگاریم و دیگر مخلوقان خداوند پرورش یافتگان ما خواهند بود.(بحارالانوارج53ص178)
15.همانا خداوند متعال نسبت به حق اباء و امتناع دارد مگر آنکه به اتمام و کمال برسد و باطل نابود گردد.(بحارالانوارج53ص193)
16.من آن کسی هستم که در آخرالزمان با شمشیر ذوالفقار ظهور و قیام می کنم و زمین را پر از عدل و داد می نمایم همان گونه که پر از ظلم و جور شده است.(بحارالانوارج53ص179)
17.از خدا بترسید و تسلیم ما باشید امور خود را به ما واگذار کنید برماست که شما را بی نیاز و سیراب نماییم همان گونه که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما صورت گرفته است سعی نمایید به دنبال کشف آنچه از شما پنهان شده است نباشید.(بحارالانوارج3ص191)
18.اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضی از شما برای همدیگر نبود هرکس روی زمین بود هلاک می شد مگر آن شیعیان خاصی که گفتارشان با کردارشان یکی است.(مستدرک ج5ص247)
19.سجده شکر بعد از هر نماز از بهترین و ضروری ترین سنت هاست.(بحارالانوارج52ص161)
20.قلوب ما ظرفهایی است برای مشیت و اراده الهی پس هرگاه او بخواهد ما نیز می خواهیم.(بحارالانوارج53ص51)
21.خدا با ماست و نیازی به دیگران نداریم و حق با ماست هر که از ما روی گرداند باکی نداریم.(بحارالانوارج53ص191)
22.برای هیچ کس جایز نیست که در اموال و چیزهای دیگران تصرف نماید مگر با اذن و اجازه صاحب و مالک آن.(بحارالانوارج53ص183)
23.همانا خداوند متعال ما اهل بیت را به وسیله احسان ونعمت هایش قانع و خود کفا گردانده است.(بحارالانوارج52ص38)
24.بین خداوند و هیچ یک از بندگانش خویشاوندی وجود ندارد و برای هرکس به اندازه اعمال و نیات او پاداش داده می شود هرکس مرا انکار نماید از شیعیان و دوستان ما نیست و سرنوشت او همچون فرزند حضرت نوح(ع) خواهد بود.(بحارالانوارج50ص227)
25.آگاه باشید که در هیچ حالتی زمین خالی از حجت خداوند نخواهد بود یا به طور ظاهر و آشکار و یا به طور مخفی و پنهان.(بحارالانوارج53ص191)
26.هدف و قصد خویش را نسبت به محبت و دوستی ما اهل بیت بر مبنای عمل به سنت و اجراء احکام الهی قرار دهید پس همانا که موعظه ها و سفارشات لازم را نموده ام و خداوند متعال نسبت به همه ما و شما گواه می باشد.(بحارالانوار ج53ص179)
برگرفته از کتاب در هستی تالیف دکتر عبدالکریم شمشیری 

 


یکشنبه 87 شهریور 24 , ساعت 9:26 عصر

                                                                

اسامی حضرت مهدی(عج):
محمّد، احمد، عبداللّه، محمود، مهدى، برهان، حجّت، حامد، خلف صالح، داعى، شرید صاحب، غائب، قائم، منتظر و... .

کنیه هاى آن حضرت عبارتند از: ابوالقاسم (هم کنیه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم))، ابوعبداللّه، اباصالح که مرحوم نورى ابو ابراهیم، ابوالحسن و ابوتراب را نیز از کنیه هاى ایشان شمرده است.
القاب امام مهدی(ع)
بقیّة اللّه: باقیمانده خدا در زمین.
خلیفة اللّه: جانشین خدا در میان خلایق.
وجه اللّه: مظهر جمال وجلال خدا، سمت و سوى الهى که اولیاى حق رو به او دارند.
باب اللّه: دروازه همه معارف الهى، درى که خدا جویان براى ورود به ساحت قدس الهى، قصدش می کنند.
داعى اللّه: دعوت کننده الهى، فرا خواننده مردم به سوى خدا، منادى راستین هدایت الى اللّه.
سبیل اللّه: راه خدا، که هرکس سلوکش را جز در راستاى آن قرار دهد سر انجامى جز هلاکت نخواهد داشت.
ولى اللّه: سر سپرده به ولایت خدا و حامل ولایت الهى، دوست خدا.
حجة اللّه: حجّت خدا، برهان پروردگار، آن کس که براى هدایتِ در دنیا، و حسابِ در آخرت به او احتجاج مى کنند.
نور اللّه: نور خاموشى ناپذیر خدا، ظاهر کننده همه معارف و حقایق توحیدى، مایه هدایت رهجویان.
عین اللّه: دیده بیدار خدا در میان خلق، دیدبان هستى، چشم خدا در مراقبت کردار بندگان.
سلالة النّبوّة: فرزند نبوّت، باقیمانده نسل پیامبران.
خاتم الاوصیاء: پایان بخش سلسله امامت، آخرین جانشین پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم).
علم الهدى: پرچم هدایت، رایت همیشه افراشته در راه اللّه، نشان مسیر حقیقت.
سفینة النّجاة: کشتى نجات، وسیله رهایى از غرقاب ضلالت، سفینه رستگارى.
عین الحیوة: چشمه زندگى، منبع حیات حقیقى.
القائم المنتظر: قیام کننده مورد انتظار، انقلابى بى نظیرى که همه صالحان چشم انتظار قیام جهانى اویند.
العدل المشتهر: عدالت مشهور، تحقق بخش عدالت موعود.
السیف الشاهر: شمشیر کشیده حق، شمشیر از نیام بر آمده در اقامه عدل و داد.
القمر الزّاهر: ماه درخشان، ماهتاب دلفروز شبهاى سیاه فتنه و جور.
شمس الظلاّم: خورشید آسمان هستى ظلمت گرفتگان، مهر تابنده در ظلمات زمین.
ربیع الأنام: بهار مردمان، سر فصل شکوفایى انسان، فصل اعتدال خلایق.
نضرة الأیّام: طراوت روزگار، شادابى زمان، سرّ سرسبزى دوباره تاریخ.
الدین المأثور: تجسّم دین، تجسید آیین بر جاى مانده از آثار پیامبران، خودِ دین، کیان آیین، رلدین المأثوروح مذهب.
الکتاب المسطور: قرآن مجسّم، کتاب نوشته شده با قلم تکوین، معجزه پیامبر در هیئت بشرى.
صاحب الأمر: دارنده ولایت امر الهى، صاحب فرمان و اختیاردار شریعت.
صاحب الزمان: اختیار دارِ زمانه، فرمانده کل هستى به اذن حق.
مطهّر الأرض: تطهیر کننده زمین که مسجد خداست، از بین برنده پلیدى و ناپاکى از بسیط خاک.
ناشر العدل: برپا دارنده عدالت، بر افرازنده پرچم عدل و داد در سراسر گیتى.
مهدى الامم: هدایتگر همه امّتها، راه یافته راهنماى همه طوایف بشریت.
جامع الکَلِم: گردآورنده همه کلمه ها بر اساس کلمه توحید، وحدت بخش همه صفها.
ناصر حق اللّه: یاریگر حقِ خدا، یاورِ حقیقت.
دلیل ارادة اللّه: راهنماى مردم به سوى مقاصد الهى، راه بلد و راهبر انسانها در راستاى اراده خداوند.
الثائر بأمر اللّه: قیام کننده به دستور الهى، بر انگیخته به فرمان پروردگار، شورنده بر غیر خدا به امر خدا.
محیى المؤمنین: احیاگر مؤمنان، حیاتبخش دلهاى اهل ایمان.
مبیر الکافرین: نابود کننده کافران، درهم شکننده کاخ کفر، هلاک کننده کفار.
معزّ المؤمنین: عزّت بخش مؤمنان، ارزش دهنده اهل ایمان.
مذلّ الکافرین: خوار کننده کافران، درهم شکننده جبروتِ کفر پیشگان.
منجى المستضعفین: نجات دهنده مستضعفان، رهایى بخش استضعاف کشیدگان.
سیف اللّه الّذى لاینبو: شمشیر قهر خدا که کندى نپذیرد.
میثاق اللّه الّذى أخذه: پیمان بندگى خدا که از بندگان گرفته شده.
مدار الدهر: مدار روزگار، محور گردونه وجود، مرکز پیدایش زمان.
ناموس العصر: نگهدارنده زمان، کیان هستى دوران.
کلمة اللّه التامه: کلمه تامّه خداوند، حجّت بالغه الهى.
تالى کتاب اللّه: تلاوت کننده کتاب خدا، قارى آیات کریمه قرآن.
وعداللّه الّذى ضمنه: وعده ضمانت شده خدا، پیمان تخلّف ناپذیر الهى.
رحمة اللّه الواسعة: رحمت بى پایان خدا، لطف و رحمت بى کرانه پروردگار رحمت گسترده حق.
حافظ اسرار رب العالمین: نگهبان اسرار پروردگار، حافظ رازهاى ربوبى.
معدن العلوم النبویّه: گنجینه دانشهاى پیامبرى ـ خزانه معارف نبوى.
نظام الدین: نظام بخش دین.
یعسوب المتقین: پیشواى متقین.
معزّ الاولیاء: عزت بخش یاران.
مذلّ الأعداء: خوار کننده دشمنان.
وارث الانبیاء: میراث بر پیامبران.
نور ابصار الورى: نور دیدگان خلایق.
الوتر الموتور: خونخواه شهیدان.
کاشف البلوى: بر طرف کننده بلاها.
المعد لقطع دابر الظلمه: مهیّا شده براى ریشه کن کردن ظالمان.
المنتظر لاقامة الأمت و العوج: مورد انتظار براى از بین بردن کژیها و نادرستى ها.
المترجى لازالة الجور و العدوان: مورد آرزو براى بر طرف کردن ستم و تجاوز.
المدّخّر لتجدید الفرائض و السنن: ذخیره شده براى تجدید واجبات و سنن الهى.
المؤمّل لاِحیاء الکتاب وحدوده: مورد امید براى زنده ساختن دوباره قرآن و حدود آن.
جامع الکلمة على التقوى: گرد آورنده مردم بر اساس تقوى.
السبب المتصل بین الأرض و السماء: واسطه بین آسمان و زمین، کانال رحمت حق بر خلق.
صاحب یوم الفتح و ناشررایة الهدى: صاحب روز پیروزى و بر افرازنده پرچم هدایت.
مؤلف شمل الصلاح و الرضا: الفت دهنده دلها بر اساس رضایت و درستکارى.
الطالب بدم المقتول بکربلا: خونخواه شهید کربلا.
المنصور على من اعتدى علیه وافترى: یارى شده علیه دشمنان وافترا زنندگان.
المضطرّ الّذى یجاب اذا دعى: پریشان و درماندهاى که چون دعا کند دعایش مستجاب شود.
 
 

  برگرفته ازhttp://www.jamkaran.info


یکشنبه 87 مرداد 27 , ساعت 12:41 صبح

                                                     

میلاد باسعادت منجی عالم امام مهدی(ع) مبارک باد.

 

                 <

                                                                                                                                               


شنبه 87 تیر 15 , ساعت 11:56 عصر

sشعری از شهید محمد رضا آقاسیs

ظهور نور

آمد گه شادمانی ای مردم

آن وعده آسمانی ای مردم

ای زنده دلان ظهور نزدیک است

هنگام ظهور نور نزدیک است

آن ماه به چاه رفته باز آید

قائم به اقامه نماز آید

او کیست همان که عدل و میزان است

کوبنده کل دین ستیزان است

او کیست همانکه سخت می تازد

تاکفر و نفاق را براندازد

ای امت سر فراز مرگ آگاه

خون خواه حسین میرسد از راه

مهدی نظری به ما عنایت کن

مارا به صراط خود هدایت کن

ای مرهم زخم بال جانبازان

در هم شکننده زبان بازان

از ذکر لب تو کام میگیرم

با یاد تو التیام می گیرم

مهدی اگر از منتظرانت بودیم

چون دیده نرگس نگرانت بودیم

با این همه رو سیاهی و سنگ دلی

ای کاش که از همسفرانت بودیم

کو سیصد و سیزده جوانمرد

تا مهدی منتظر در آید

کو دیده منتظر که مهدی

از چهره نقاب بر گشاید

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چونان نماند و چنین نیزهم نخواهد ماند

بیا سپیده صادق , بیا حضور سحر

که می چکد زغمت از دو دیده خون جگر

از آن شبی که شرار تو غمگسار من است

سپند سوخته دل نام مستعار من است

بیا که می شود از چشمت استعاره گرفت

ز آسمان نگاهت گل ستاره گرفت

بیا بیا که عقابان قفس گرفتارند

تمام آینه ها داغدار زنگارند

بیا که جهان بی تو عرصه تنفس نیست

مجال دیدن آفاق و سیر انفس نیست

حضور آب ز کام تو وام می گیرد

لب عطش ز لبت التیام می گیرد

هجوم عطر بهار از کف تو می جوشد

بیا که باغ به دست تو سبز می پوشد


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ